...هدیه خدا برای ما

بدون عنوان

عزیز دلم امروز 35 هفته شد که تو وجودم هستی این چند هفته خیلی مامان واذیت کردی خیلی حالم بد بود ولی امید  اینکه بالاخره داریم به روز دیدار نزدیکتر می شیم بهم قوت میداد که تحمل کنم پسرک قشنگم کارای اتاقتم دیگه تموم شد با کمک مامان بزرگ وخاله هات وسایلت وچیدیم دیگه همه چی واسه اومدنت آمادست عزیزم اتاقت خیلی قشنگ شد گلم فقط دارم این روزای آخر لحظه شماری میکنم که ببینمت . نمی دونم چرا این روزای آخر اینقدر دیر میگذره عزیزم مامان دیگه خیلی سنگین شدم توهم که دیگه خیلی شیطونی میکنی وتکون می خوری اصلاٌ نمیزاری مامان بخوابه اومدی بیرون انقدر شیطون نباشی گلم .  ...
19 اسفند 1393

رژیم غذائی

سلام شاهزاده کوچولو دیروز بالاخره مطمئن شدیم که قرار یه شاهزاده کوچولو بهمون اضافه بشه البته بابایی که مطمئن بود که یه شاهزاده کوچولو نمی دونم چطوری ولی کاملاٌ مطمئن بود دیروز ساعت 5 با بابایی رفتیم بیمارستان وقتی داخل اتاق سونوگرافی شدیم یه آقای دکتر مهربون منتظر ما بود تو همون اولین لحظه که  تصویرت ودید گفت مبارکه یه آقا پسر گل خدا بهتون هدیه داده  بعد با حوصله تمام اعضای تورو چک کرد و گفت خدارو شکر  آقا پسرتون سالم وهیچ مشکلی نداره ومنو بابایی خدارو شکر کردیم وخیلی خیلی خوشحال شدیم بعد رفتیم پیش خانم دکتر که جواب سونوگرافی رو نشون بدیم گفت خدارو شکر همه چیز خوبه  وکوچولوی شما 20 هفته و5 روزشه فقط وزن مامان یکمی...
10 آذر 1393

مادر

عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا مینهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر مینهد آن زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است آن زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم می شود آن زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار وپودم می شود میفشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن میگشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بر رویش زنم گویمش ...
9 آذر 1393

درد ودل مامان

سلام عشقم امروز 9 آذر ماه وارد هفته بیستم شدی وقراره با بابایی ساعت 5 بریم بیمارستان واسه سونوگرافی تعیین  جنسیت البته تو غربالگری سه ماهه اول بهمون گفتن که احتمال داره کوچولوتون یه شاهزاده کوچولو باشه . شاید این اولین دروغی باشه که مجبور باشم بهت بگم گلم شاید بعداً راستش وبهت بگم البته شاید . امروز قراره تو سونوگرافی جنسیت کوچولوی نازمون مشخص بشه  تا مامانی بتونه واست سیسمونی بخره آخه ما هنوز هیچی واسه گلمون نگرفتیم  . کوچولوی من هر چقدر تو وجودم بزرگتر میشی واسم عزیزتر میشی وبیشتر از قبل بهت وابسته می شم دیگه الان یک حس خوب یه حسی که قابل وصف نیست تو وجودم هست  دوست دارم این چهار ماه باقیمانده هم خ...
9 آذر 1393

برای تو بابا مجتبی مهربون

برای تو عشق زندگیم مجتبی نازنینم - پدر مهربان آینده نزدیک عزیزم برای حس کردن تمام خوشبختیهای دنیا تنها وجود تو کافیست . همینکه هستی در کنارم ودست مهربانت وجودم را نوازش میکند آرامش بخش جان ودلم است . وهمینکه آغوش گرم وامن تورا دارم خوشحالم . همینکه هستی ودر این روزهای سختی که میگذرانم  مرا یاری میکنی . بودنت تمام سختیها را برایم آسان میکند . تو این مدت 10 هفته که حال مامان خیلی خیلی بد بوده وهمش مریض بوده بابا مجتبی خیلی بهم کمک کرد خیلی هوامو داشت خیلی سختی کشید همه کارای خونرو خودش انجام میداد  تهیه غذا توی این مدت همش با خودش بود  وهمش مامان رو می برد دکتر وبا مهربونی وقتی مامان کلافه وخسته میشدم و گریه می...
1 مهر 1393

بدون عنوان

یادت باشد...   برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از  طوفان واهمه داشت ...
1 مهر 1393

اولین پائیز با تو

امروز اولین روز پائیزه مامان اولین روز مهر ماه 1393 من از همون بچگی عاشق اول مهر وبوی خوب مدرسه بودم ولی این اول مهر یه حس قشنگ وجدید دیگه ای دارم حس اینکه درآینده یه روزی توی همچین روزی دست کوچولوی تورو میگیرم ومیبرم مدرسه دست نفسمو میگیرم کیف خوشگل وکوچولوشو برمی داریم وبا بایی میبریمش مدرسه وای که تصورشم چقدر واسم قشنگه الهی فدات بشم چقدر من واست آرزوهای قشنگ دارم مامانی الان هم چشمام خیس شد از تصور بودنت ودوست دارم خیلی خیلی زود بیای به این دنیا عزیزم این روزها بوی پائیز همه خونه رو پر کرده پائیز واقعاٌ پادشاه فصلهاست عزیز دلم من وبابایی تو پائیز به هم دل بستیم تو زمستون به هم رسیدیم تو تابستون فهمیدیم گه...
1 مهر 1393

برای تو نفسم

دائم مراقب توام انگار از نفس هم ظریفتری دنیای من با حس تو این روزها دارد صورتی تر از قبل می شود ما... منظورم من وتو است... ما عاشقانه ترین مادر وکودک قرن های اخیر خواهیم شد این را به تو قول می دهم. این روزها بیشتر تکان میخوری... این روزها بیشتر تورا حس میکنم وحضور تو هر روز پر رنگتر میشود... آنجا که هستی مراقب خودت باش کودکم... اینجا که آمدی روی من حساب کن. من خواب دیده ام آنقدر زیبایی که نمی شد چشم از تو برداشت. من خواب دیده ام چشمانت پر از معجزه های لالاییست. ...
1 مهر 1393

صدای نبض زندگی

دیروز نوبت اولین سونوگرافی داشتم قرار بود صدای قشنگ تپیدن قلبتو بشنویم یه حس خاصی داشتم یکم هم استرس داشتم چون چند شب بود خیلی اذیتم میکردی خیلی حالم بد بود انگار کلاً با من سر ناسازگاری گذاشتی ساعت 5 راه افتادیم البته مامان بزرگ وخاله زهرا هم با ما اومدن  اونا هم میخواستن صدای قلبتو بشنون ساعت 6 رسیدیم سونوگرافی پرتو رفتیم چند تا فرم پر کردیم ومنتظر شدیم تا صدامون کنن وقتی نوبتمون شد نذاشتن خاله زهرا هم با ما بیاد فقط من وبابایی رفتیم وقتی صدای قشنگ تپیدن قلبت تو اتاق پخش شد یهو یه حس خوشحالی بهم دست داد شاید این قشنگترین صدای زندگیم بود که شنیدم  بابایی هم خیلی خوشحال شد ووقتی اومدیم بیرون به خاله میگفت قلبش خیلی تند تند میزد وای...
1 مهر 1393