روزی که فهمدیم مامان شدم
چند روزی بود که شدیداٌ تهو وسرگیجه داشتم طوری که دیگه خیلی اذیتم میکرد واز اونجایی که چند ماههی بود منتظر تو بودم شک کردم که شاید باردارم . وروز 1393/05/15 بعد از تعطیلی از سر کار رفتم داروخانه وتست بارداری خریدم وقتی رفتم خونه به بابایی چیزی نگفتم بعدازظهر از تست استفاده کردم وقتی دو تا حط صورتی ظاهر شد یا به عبارتی وقتی زیباترین پاره خط دنیای زندگیم ظاهر شد یه حس عجیبی پیدا کردم یه خوشحالی خاصی تمامی جودم را فرا گرفت از اینکه تو عزیز دلم تو وجدم شکل گرفته بودی نمی دونستم باید از خوشحالی چکار کنم چون گفته بودن تستها زیاد مطمئن نیستن خواستم آزمایش بدم بعد به همه بگم از طرفی هم دلم میخواست خوشحالیمو به یکی ...
نویسنده :
sara
13:32