صدای نبض زندگی
دیروز نوبت اولین سونوگرافی داشتم قرار بود صدای قشنگ تپیدن قلبتو بشنویم یه حس خاصی داشتم یکم هم استرس داشتم چون چند شب بود خیلی اذیتم میکردی خیلی حالم بد بود انگار کلاً با من سر ناسازگاری گذاشتی ساعت 5 راه افتادیم البته مامان بزرگ وخاله زهرا هم با ما اومدن اونا هم میخواستن صدای قلبتو بشنون ساعت 6 رسیدیم سونوگرافی پرتو رفتیم چند تا فرم پر کردیم ومنتظر شدیم تا صدامون کنن وقتی نوبتمون شد نذاشتن خاله زهرا هم با ما بیاد فقط من وبابایی رفتیم وقتی صدای قشنگ تپیدن قلبت تو اتاق پخش شد یهو یه حس خوشحالی بهم دست داد شاید این قشنگترین صدای زندگیم بود که شنیدم بابایی هم خیلی خوشحال شد ووقتی اومدیم بیرون به خاله میگفت قلبش خیلی تند تند میزد واینجوری شد که ما برای اولین بار قشنگترین صدای نبض زندگیمونو شنیدم عزیزم وخدا رو شکر کردیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی