...هدیه خدا برای ما

برای تو نفسم

دائم مراقب توام انگار از نفس هم ظریفتری دنیای من با حس تو این روزها دارد صورتی تر از قبل می شود ما... منظورم من وتو است... ما عاشقانه ترین مادر وکودک قرن های اخیر خواهیم شد این را به تو قول می دهم. این روزها بیشتر تکان میخوری... این روزها بیشتر تورا حس میکنم وحضور تو هر روز پر رنگتر میشود... آنجا که هستی مراقب خودت باش کودکم... اینجا که آمدی روی من حساب کن. من خواب دیده ام آنقدر زیبایی که نمی شد چشم از تو برداشت. من خواب دیده ام چشمانت پر از معجزه های لالاییست. ...
1 مهر 1393

صدای نبض زندگی

دیروز نوبت اولین سونوگرافی داشتم قرار بود صدای قشنگ تپیدن قلبتو بشنویم یه حس خاصی داشتم یکم هم استرس داشتم چون چند شب بود خیلی اذیتم میکردی خیلی حالم بد بود انگار کلاً با من سر ناسازگاری گذاشتی ساعت 5 راه افتادیم البته مامان بزرگ وخاله زهرا هم با ما اومدن  اونا هم میخواستن صدای قلبتو بشنون ساعت 6 رسیدیم سونوگرافی پرتو رفتیم چند تا فرم پر کردیم ومنتظر شدیم تا صدامون کنن وقتی نوبتمون شد نذاشتن خاله زهرا هم با ما بیاد فقط من وبابایی رفتیم وقتی صدای قشنگ تپیدن قلبت تو اتاق پخش شد یهو یه حس خوشحالی بهم دست داد شاید این قشنگترین صدای زندگیم بود که شنیدم  بابایی هم خیلی خوشحال شد ووقتی اومدیم بیرون به خاله میگفت قلبش خیلی تند تند میزد وای...
1 مهر 1393

روزی که همه فهمیدن

روز 93/5/26 بود که رفتم آزمایش دادم فرداش نوبت دکتر داشتم پیش دکتر رحمانی که از قبل تحت نظر اون بودم البته اون دکتر خاله هاتم بود خاله دوقلوهات که خیلی خیلی دوست دارن ومنتظر اومدن تو هستن . فردا ظهر بعد از تعطیلی از کار با بابایی رفتیم جواب آزمایش گرفتیم ورفتیم تهران وقتی رفتیم پیش دکتر خانم دکتر که خیلی مهربون ودوست داشتی بود بعد از دیدن جواب آزمایش به من و بابایی گفت مبارکه جواب آزمایش مثبت شما صاحب یه فرشته کوچولو شدین  که الان چهار هفتشه خیلی خیلی خوشحال شدیم با خوشحالی اومدیم هشتگرد شیرینی خریدم رفتیم خونه مامان بزرگ وبابابزرگ که بهشون این خبرو بدیم  چون مامان بچه اول خونه بودم اونا خیلی منتظر اومدن تو نوه عزیزشون بودن&nb...
24 شهريور 1393

روزی که فهمدیم مامان شدم

چند روزی بود که شدیداٌ تهو وسرگیجه داشتم  طوری که دیگه خیلی اذیتم میکرد واز اونجایی که چند ماههی بود منتظر تو بودم  شک کردم که شاید باردارم . وروز 1393/05/15 بعد از تعطیلی از سر کار رفتم داروخانه وتست بارداری خریدم  وقتی رفتم خونه به بابایی چیزی نگفتم بعدازظهر از تست استفاده کردم  وقتی دو تا حط صورتی ظاهر شد یا به عبارتی وقتی زیباترین پاره خط دنیای زندگیم ظاهر شد یه حس عجیبی پیدا کردم  یه خوشحالی خاصی تمامی جودم را فرا گرفت از اینکه تو عزیز دلم تو وجدم شکل گرفته بودی نمی دونستم باید از خوشحالی چکار کنم چون گفته بودن تستها زیاد مطمئن نیستن خواستم آزمایش بدم بعد به همه بگم از طرفی هم دلم میخواست  خوشحالیمو به یکی ...
24 شهريور 1393

تشکر از خدا

سلام خدای مهربون بالاخره بعد از چند ماه انتظار مامان شدم به خاطر این هدیه زیبا وفوق العاده ازت ممنونم. با تمام وجود شکرت  میکنم وازت می خوام برام حفظش کنی که قلب زندگی من وباباشه.
24 شهريور 1393

بدون عنوان

هدیه خدا برای توست آنگاه که عاشقانه به آسمان نگاه کنی وخالصانه گوش فرا دهی ... نه به صدای باد نه به صدای پچ پچ لبها... به صدای آنکه حالق توست ... به آنکه بخشید بی آنکه فرقی گذارد..  
24 شهريور 1393